قسمت اول رمان شرافت
نوشته شده توسط : Baran

نمیدونم چیشد ازکجاشروع شد؟همه چی از اونجاشروع شد که دلم زیرو شد ازتابستونی که دیدمت قلب تاریکم پر نور شد عین فلاش عکس جفت چشاموبست...

 

توتخت بودم اروم اروم اشک می ریختم سرمو توپتوفروکردم تاباصدای هق هقم اهالی خونه بیدارنشن خیلی سخت ببینی کسی که دوسش داری یکی دیگه بغلش باشه و نوازشش کنه.

من شکست خوردم توجونی پیرشدم راست میگن زندگی پیرت میکنه توهمین جونیات ،من باران دختری ساده که عاشق ی آدم ثرومتند شد که هر دختری دوروبرشه و آرزوی بااون بودنوداره.

اره من باران یک سال باهاش بودم و عاشقش بودم فکرمیکردم اونم دوسم داره منه ساده لوح فکرمیکردم اون عاشق من ی دختر سادست هعی زهی خیال باطل ،هرشب میشینم آهنگ گوش میدم و به یاد خاطرات مون  اشک می ریزم  خاطراتی که از عذاب جهنم درد ناک تره...




:: بازدید از این مطلب : 319
|
امتیاز مطلب : 94
|
تعداد امتیازدهندگان : 21
|
مجموع امتیاز : 21
تاریخ انتشار : سه شنبه 18 خرداد 1395 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: